(1 از 3)
خدا «تثلیث تقسیم ناپذیر» و یگانگی «اسرارآمیز» است .
در مقوله تثلیث , نکاتی را باید مدنظر قرار داد و همچنین میزان سنجش و قیاس ما , نباید براساس اعمال دنیوی باشد .
در سیر شناخت خداوند ما به این موضوع می رسیم که خداوند فراباشنده است و شناخت او فراتر از ابعاد خلقت ما وجود دارد و زیست می کند .
در الوهیت خداوند , و در ذات الهی , ما قائل به این هستیم که خداوند واحد است اما در ذات , دارای سه شخص می باشد . با این پیش زمینه سعی خواهم نمود که تعریفی جامع از تثلیث را برای شما عنوان کنم .
نباید از نقشی که آبای کلیسا در تاریخ مسیحیت و تثلیث داشته اند چشم پوشی نمود . ترتولیان در مورد جمع آوری شواهد و مدارک مؤید حقیقت مسیحی از آثار فیلسوفان , شعرا یا صاحب نظران معرفت و حکمت این جهان , گفته : با این هدف صورت می گرفت که رقیبان و جفاکاران نسبت به حقیقت مسیحی را , با توسل به منابع خود آنها متقاعد سازند که همزمان از جهت صادق نبودن با خود و ظلم کردن نسبت به ما مرتکب جرم و گناه می شوند .
افرادی چون ایرنایوس , ترتولیان , هیپولوتوس , ائوسبیوس قیصری , گرگوری , نوسایی و ساکرتیز , بدعت های موجود در مسیحیت را ناشی از آموزه های غلط فیلسوفان می دانند .
یوستین شهید در هنگام مقایسه کتاب مقدس با فلسفه , در وصف انبیا می گوید : آنها انسانهایی هستند که بر همه فیلسوفان گران قدر تقدم دارند . آنان هم صدیق اند و هم حبیب خدا و به واسطه روح الهی سخن می گویند . این در حالی است که وی تعالیم فلاسفه را تعالیم بشری می داند . فلاسفه ای که بتوانند از فلسفه و کتاب مقدس برای تکمیل تحقیقاتشان بهره ببرند , قطعا به نتیجه قابل قبول تری نسبت به فلاسفه ای که فقط به فلسفه بسنده می کنند , می رسند .
کسانی که نمی توانند تثلیث را درک کنند , تصمیم می گیرند آن را رد کنند چون ورای منطق انسانی می باشد .
حال به برخی از نظرات آباء کلیسا , در خصوص تثلیث می پردازیم :
ایگناتیوس در رساله های خود دو بار آشکارا از لوگوس نام می برد . در یک جا سخن از خدای واحد به میان می آورد که خود را از طریق پسرش عیسی مسیح , که همان لوگوس است آشکار می کند . وی در جای دیگری , پس از اینکه کلیسای اسمرنا را کلیسای خدای پدر و کلیسای عیسی مسیح محبوب , می خواند , آن را با روح معصوم و لوگوس خدا تحیٌت می گوید .
ترتولیان , اعضای تثلیث را با اصطلاحات و تعابیر زیر توصیف می کند :
1. هر یک از آنها امری جوهری در عالم واقع هستند.
2. هر یک از آنها دارای خصوصیت خاص جوهر خود است.
3. از لحاظ عددی , پدر و پسر دو تا هستند نه یکی , بر همین اساس , پدر , پسر و روح القدس سه هستند نه یکی .
4. هر یک از آنها شیء و شخص خاصی هستند.
بدین ترتیب ترتولیان , همچون اوریگن , سه عضو تثلیث را سه فرد واقعی , یا به عبارت بهتر , سه نوع فردی می داند که وی برای مشخص کردن آنها علاوه بر واژگان دیگر از واژه شخص نیز استفاده می کند .
اگر بدعت ها وجود نمی داشت , در هم آمیختگی واژگان اهمیت و توفیر چندانی نداشت . اما اتفاقاً بدعت هایی قدیمی که در اوایل مسیحیت ظاهر گشته بود , اینک تحت عناوین جدیدی پا به عرصه ظهور نهاده و راست کیشی را به چالش کشیده بود . این بدعت ها به دو گروه اصلی تقسیم می شوند . یک گروه به حدی بر عنصر وحدت در خدا تأکید داشت که تثلیث را به طور کامل کنار می نهاد و سه عضو آن را چیزی جز نمودها , حالات , یا نام ها نمی دانست . این نوع بدعت به سابلیانیسم معروف شد . بدعت دیگر به قدری بر عنصر تمایز میان سه عضو تثلیث تأکید می کرد که وحدت آنها را باطل کرده و پسر را مخلوق خدا و در مرتبه ای پایین تر از خدا و روح القدس را نیز مخلوق پسر و در مرتبه ای پایین تر از او می دانست . این همان بدعت آریوسی بود. بدتر از اینها این بود که واژگان یکسانی در توصیف هر دو دیدگاه راست کیش و کژ کیش (بدعتگذار) به کار گرفته شد. از این رو , درست یا غلط , به پیروان سابلیوس چنین نسبت می دهند که آنها persona لاتینی را که ترتولیان به معنای یک موجود فردی واقعی به کار می برد و لذا هر عضو تثلیث را یک شخص می دانست و نیز معادل یونانی آن prosopon را که هیپولوتوس نیز آن را به معنای یک شخص موجود فردی واقعی به کار می برد و لذا پدر و پسر را دو prosopon (شخص) می دانست , به معنای نمود به کار می بردند. این مطلب از عبارت قالبی «یک اقنوم دارای سه شخص» که ائوسبیوس به مارکلوس نسبت می دهد و از عبارت قالبی «یک چیز دارای اشخاص متعدد» که باسیل به طور کلی به پیروان سابلیوس نسبت می دهد , پیداست . به همین ترتیب واژه ousiai (یعنی جواهر نخستین) و واژه hypostases (اقنوم ها) که اوریگن در توصیف اعضای تثلیث به معنای انواع فردی به کار می برد و واژه ousia (یعنی جوهر ثانی) که وی به معنای جنس نوعی در وصف وحدت بنیادین اعضای تثلیث به کار می برد , از سوی آریوس به معنای سه موجود که در جنس متفاوت بوده و فاقد هرگونه وحدت مبنایی اند به کار رفت و بدین ترتیب او در برداشتی که از پدر , پسر و روح القدس دارد , از آنها با عنوان جواهر مختلف یا سه اقنوم یاد می کند .
خدا «تثلیث تقسیم ناپذیر» و یگانگی «اسرارآمیز» است .
در مقوله تثلیث , نکاتی را باید مدنظر قرار داد و همچنین میزان سنجش و قیاس ما , نباید براساس اعمال دنیوی باشد .
در سیر شناخت خداوند ما به این موضوع می رسیم که خداوند فراباشنده است و شناخت او فراتر از ابعاد خلقت ما وجود دارد و زیست می کند .
در الوهیت خداوند , و در ذات الهی , ما قائل به این هستیم که خداوند واحد است اما در ذات , دارای سه شخص می باشد . با این پیش زمینه سعی خواهم نمود که تعریفی جامع از تثلیث را برای شما عنوان کنم .
نباید از نقشی که آبای کلیسا در تاریخ مسیحیت و تثلیث داشته اند چشم پوشی نمود . ترتولیان در مورد جمع آوری شواهد و مدارک مؤید حقیقت مسیحی از آثار فیلسوفان , شعرا یا صاحب نظران معرفت و حکمت این جهان , گفته : با این هدف صورت می گرفت که رقیبان و جفاکاران نسبت به حقیقت مسیحی را , با توسل به منابع خود آنها متقاعد سازند که همزمان از جهت صادق نبودن با خود و ظلم کردن نسبت به ما مرتکب جرم و گناه می شوند .
افرادی چون ایرنایوس , ترتولیان , هیپولوتوس , ائوسبیوس قیصری , گرگوری , نوسایی و ساکرتیز , بدعت های موجود در مسیحیت را ناشی از آموزه های غلط فیلسوفان می دانند .
یوستین شهید در هنگام مقایسه کتاب مقدس با فلسفه , در وصف انبیا می گوید : آنها انسانهایی هستند که بر همه فیلسوفان گران قدر تقدم دارند . آنان هم صدیق اند و هم حبیب خدا و به واسطه روح الهی سخن می گویند . این در حالی است که وی تعالیم فلاسفه را تعالیم بشری می داند . فلاسفه ای که بتوانند از فلسفه و کتاب مقدس برای تکمیل تحقیقاتشان بهره ببرند , قطعا به نتیجه قابل قبول تری نسبت به فلاسفه ای که فقط به فلسفه بسنده می کنند , می رسند .
کسانی که نمی توانند تثلیث را درک کنند , تصمیم می گیرند آن را رد کنند چون ورای منطق انسانی می باشد .
حال به برخی از نظرات آباء کلیسا , در خصوص تثلیث می پردازیم :
ایگناتیوس در رساله های خود دو بار آشکارا از لوگوس نام می برد . در یک جا سخن از خدای واحد به میان می آورد که خود را از طریق پسرش عیسی مسیح , که همان لوگوس است آشکار می کند . وی در جای دیگری , پس از اینکه کلیسای اسمرنا را کلیسای خدای پدر و کلیسای عیسی مسیح محبوب , می خواند , آن را با روح معصوم و لوگوس خدا تحیٌت می گوید .
ترتولیان , اعضای تثلیث را با اصطلاحات و تعابیر زیر توصیف می کند :
1. هر یک از آنها امری جوهری در عالم واقع هستند.
2. هر یک از آنها دارای خصوصیت خاص جوهر خود است.
3. از لحاظ عددی , پدر و پسر دو تا هستند نه یکی , بر همین اساس , پدر , پسر و روح القدس سه هستند نه یکی .
4. هر یک از آنها شیء و شخص خاصی هستند.
بدین ترتیب ترتولیان , همچون اوریگن , سه عضو تثلیث را سه فرد واقعی , یا به عبارت بهتر , سه نوع فردی می داند که وی برای مشخص کردن آنها علاوه بر واژگان دیگر از واژه شخص نیز استفاده می کند .
اگر بدعت ها وجود نمی داشت , در هم آمیختگی واژگان اهمیت و توفیر چندانی نداشت . اما اتفاقاً بدعت هایی قدیمی که در اوایل مسیحیت ظاهر گشته بود , اینک تحت عناوین جدیدی پا به عرصه ظهور نهاده و راست کیشی را به چالش کشیده بود . این بدعت ها به دو گروه اصلی تقسیم می شوند . یک گروه به حدی بر عنصر وحدت در خدا تأکید داشت که تثلیث را به طور کامل کنار می نهاد و سه عضو آن را چیزی جز نمودها , حالات , یا نام ها نمی دانست . این نوع بدعت به سابلیانیسم معروف شد . بدعت دیگر به قدری بر عنصر تمایز میان سه عضو تثلیث تأکید می کرد که وحدت آنها را باطل کرده و پسر را مخلوق خدا و در مرتبه ای پایین تر از خدا و روح القدس را نیز مخلوق پسر و در مرتبه ای پایین تر از او می دانست . این همان بدعت آریوسی بود. بدتر از اینها این بود که واژگان یکسانی در توصیف هر دو دیدگاه راست کیش و کژ کیش (بدعتگذار) به کار گرفته شد. از این رو , درست یا غلط , به پیروان سابلیوس چنین نسبت می دهند که آنها persona لاتینی را که ترتولیان به معنای یک موجود فردی واقعی به کار می برد و لذا هر عضو تثلیث را یک شخص می دانست و نیز معادل یونانی آن prosopon را که هیپولوتوس نیز آن را به معنای یک شخص موجود فردی واقعی به کار می برد و لذا پدر و پسر را دو prosopon (شخص) می دانست , به معنای نمود به کار می بردند. این مطلب از عبارت قالبی «یک اقنوم دارای سه شخص» که ائوسبیوس به مارکلوس نسبت می دهد و از عبارت قالبی «یک چیز دارای اشخاص متعدد» که باسیل به طور کلی به پیروان سابلیوس نسبت می دهد , پیداست . به همین ترتیب واژه ousiai (یعنی جواهر نخستین) و واژه hypostases (اقنوم ها) که اوریگن در توصیف اعضای تثلیث به معنای انواع فردی به کار می برد و واژه ousia (یعنی جوهر ثانی) که وی به معنای جنس نوعی در وصف وحدت بنیادین اعضای تثلیث به کار می برد , از سوی آریوس به معنای سه موجود که در جنس متفاوت بوده و فاقد هرگونه وحدت مبنایی اند به کار رفت و بدین ترتیب او در برداشتی که از پدر , پسر و روح القدس دارد , از آنها با عنوان جواهر مختلف یا سه اقنوم یاد می کند .
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر