۱۳۹۳ دی ۳۰, سه‌شنبه




دقیقا به دلیل بودن این آزادی در تصمیم گیری انسان بود که او تن به چیدن از میوۀ درخت ممنوعه کرد. خدا کجا بود؟ چرا خدا مانع کار حوا از چیدن درخت ممنوعه نشد؟ زیرا خدا انسان را اخطار داده بود که چه بر سر او خواهد آمد اگر از آن درخت بخورد( پیدایش 2: 17). اما چون انسان را آزاد خلق کرده بود، هرگز از نخوردن او از آن میوه( تصمیمی که خود انسان گرفته بود) ممانعت نکرد. بر خلاف فرمان خدا بود، اما خدا اجازه نداد تا این نافرمانی انسان، ذات آزاد او را، و آزادی داده شده به انسان را مخدوش کند. بر خلاف میل او بود، اما آزادی انسان را از او نگرفت. بر خلاف فرمان او بود، اما اجازه نداد تا مانند ریسمانی حوا را از درخت و شیطان و آدم را از خوردن میوه از دست زنش جدا کند. او هم شیطان ، هم حوا و هم آدم را در عمل خود آزاد آفرید. هر چند هر سه بر خلاف فرمان او عمل کرده بودند، اما خدا به خود اجازه نداد، آزادی عمل آنها را از آنها سلب نماید. چرا که دیگر آنها، خود نبودند. او بودند. و وقتی که او بودند، چرا باید انسان بابت گناه خودش تنبیه می شد؟ یا مار؟ خدا بود که باید تنبیه می شد! اما اگر از همان اول این آزادی را از آنها محدود می کرد. دیگر آنها انگیزه ای برای رشد و باروری و ادامۀ بقا نداشتند. چرا اصلا باید خلق می شدند. خدا خودش آنها را بارور می کرد و زیاد و کم می کرد. بر آنها حکومت می کرد. خودش بود و خودش. زیاد هم نباید بابت نااطاعتی آدم سردرد بگیرد! او اجازه داد تا انسان آزاد باشد. آزاد عمل کند. اما حتی یک آن بی اختیاری و وابسته بودن و عروسک بودن را به انسان ندهد. او اجازه داد تا بهای این آزادی انسان که متاسفانه به گناه او انجامید به قیمت خون عیسای مسیح پرداخت شود؛ اما آزادی انسان را از او سلب نکند. اما عزیزان با گناه انسان و نااطاعتی او از فرمان خدا، آزادی داده شده به انسان تماما آلودۀ نفس گشت. آلودۀ جسم. انسان خود با دستان خود آزادی خود را به اسارت مبدل کرد. و درست اینجا فرق عظیم مسیحیت با تمام ادیان دنیاست. به رغم گناه انسان و دور شدن او از خدا، خدا آزادی انسان را از او نگرفت. هر چند اکنون انسان در گناه می زیست اما باز خدا انتخاب را به انسان واگذاشت. هشدار نابودی را به انسان داده بود. و در طول تاریخ هستی بارها و بارها انبیاء و برگزیدگان خویش را برای انسان فرستاد تا آنها را آگاه سازد تا با ایمان نزد خدا پاک زندگی کنند و از آزادی خود در جهت نفس و شهوت رانی استفاده نکنند. انسان در گناه می زیست و آزادی داده شده به او آلودۀ نفس گشته بود، اما خدا اجازه داد تا انسان او را از میل و در آزادی خویش انتخاب کند. تا او را پرستش نماید. موسی در آخرین سخنان خود رو به قوم کرد و گفت:" امروز آسمان و زمین را بر شما شاهد می آورم که حیات و موت و برکت و لعنت را پیش روی تو گذاشتم پس حیات را برگزین تا تو با ذریتت زنده بمانی." ( تثنیه 30: 19). قوم ناچیز و بت پرستی را از اسارت مصر بیرون می آورد. به آنها محبت میکند. آن همه معجزات عظیم را برای آنها انجام می دهد، اما باز در میل آزاد انتخاب آنها دخالت نکرد! هر چند مرگ و حیات را روبروی انسان قرار داده بود اما اجازه داد تا انسان خودش یک کدام از این دو را برگزیند، نه با زور و فشار و دیکتاتوری راه درست را در حلقوم انسان کند!! یوشع نبی رو به جماعت قوم اسرائیل کرد و گفت:" و اگر در نظر شما پسند نیاید که یهوه را عبادت نمائید پس امروز برای خود اختیار کنید که را عبادت خواهید نمود." ( یوشع 24: 15) . و عیسای خداوند در اوج فیض و رحمت خویش به انسان فرمود:" من پشت در ایستاده در را می کوبم اگر کسی صدای مرا بشنود و در را باز کند وارد می شوم و با او شام خواهم خورد و او نیز با من." ( مکاشفه 3: 20). هللویاه و سپاس به خدای زنده و حقیقی ما. سپاس به محبت و فیض بیکران او. جلال بر او باد که ما را آزاد آفرید و تمام وجود ما را در آزاد می خواهد. تا او را در آزادی و روح پرستش کنیم نه در زور و تهدید.

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر